کد خبر: 1316336
تاریخ انتشار: ۱۴ شهريور ۱۴۰۴ - ۲۳:۳۰
 غلامرضا مسکنی 
۱۴ سال پس از قتل مرموز یک جوان در مشهد، پلیس تهران سرانجام توانست قاتل فراری را در حالی که زندگی جدیدی برای خود ساخته‌بود، دستگیر کند. قاتل حالا که ۵۰ ساله است، در حالی به دام افتاد که همسر و یک دختر شش ساله هم دارد و سرآشپز رستورانی در یکی از خیابان‌های شمال تهران بود

جوان آنلاین: ۱۴ سال پس از قتل مرموز یک جوان در مشهد، پلیس تهران سرانجام توانست قاتل فراری را در حالی که زندگی جدیدی برای خود ساخته‌بود، دستگیر کند. قاتل حالا که ۵۰ ساله است، در حالی به دام افتاد که همسر و یک دختر شش ساله هم دارد و سرآشپز رستورانی در یکی از خیابان‌های شمال تهران بود. 
چند روز قبل، اعضای خانواده‌ای از مشهد با مأموران پلیس تهران تماس گرفتند و برای دستگیری قاتل فراری فرزندشان درخواست کمک کردند. آنها ادعا کردند پس از سال‌ها تعقیب بی‌نتیجه، قاتل فرزندشان را در تهران شناسایی کرده‌اند. یکی از اعضای خانواده گفت: «۱۴ سال قبل مرد جوانی به نام بهمن فرزندمان را در درگیری در مشهد به قتل رساند و فرار کرد. بار‌ها پلیس رد قاتل را در شهر‌های مختلف گرفت، اما هر بار او قبل از رسیدن مأموران فرار کرد. چند روز پیش یکی از آشنایان به‌طور اتفاقی او را در خیابان دید. بهمن را تعقیب کرد و متوجه شد در یک رستوران سنتی حوالی خیابان شریعتی مشغول کار است. بلافاصله ما را در جریان گذاشت. الان به پلیس مشهد هم خبر دادیم و برای دستگیری قاتل درخواست کمک داریم.»
 قتل در مهر ۹۰
با طرح این شکایت، بررسی‌ها نشان داد پرونده به مهرماه سال ۱۳۹۰ بازمی‌گردد؛ زمانی که در یک خانه اجاره‌ای در مشهد پسر جوانی به دست بهمن به قتل می‌رسد. تحقیقات نشان داد قاتل پس از حادثه ناپدید می‌شود و پلیس هم در این چند سال ردی از او پیدا نمی‌کند. 
 ازدواج پس از قتل 
بنابراین با به دست آمدن این اطلاعات به دستور بازپرس جنایی، تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی به همراه همکاران مشهد راهی محل شدند. بهمن که حالا ۵۰ ساله شده‌بود، بی‌خبر از همه چیز در آشپزخانه رستوران مشغول به کار بود که مأموران او را غافلگیر و بازداشت کردند. بررسی‌ها نشان داد او طی این سال‌ها در شهر‌های مختلف، از جمله قزوین و سپس تهران، با هویت جعلی زندگی و ازدواج کرده و حتی صاحب فرزند شده‌است. 
 اعتراف و انتقال به مشهد
بهمن در بازجویی اولیه لب به اعتراف گشود و در ادعایی گفت: «من و پیمان با هم دوست بودیم، اما روز حادثه هر دو مست کردیم. او با چاقو به من حمله کرد و من هم پیش‌دستی کردم و او را کشتم.»
متهم پس از اعتراف به دستور قضایی، تحویل پلیس مشهد شد تا تحقیقات در محل وقوع جنایت ادامه یابد. 
 کارآگاه بازی 
بهمن که به عنوان سرآشپز رستورانی در تهران جا افتاده‌بود، پس از ۱۴ سال فرار به دام افتاد. او مدعی است فکر نمی‌کرد گرفتار شود، اما کارآگاه‌بازی یکی از آشنایان او را به دام انداخت. 
مقتول را می‌شناختی؟
بله، مدتی بود با هم آشنا شده‌بودیم و رفاقت داشتیم. 
با مقتول اختلاف داشتی؟ 
نه، اختلافی نداشتیم. 
چه شد که کارتان به درگیری کشید؟
چند روز قبل از حادثه، دو نفری برای انجام کاری به مشهد رفتیم. خانه‌ای اجاره کردیم و ساکن شدیم. آن شب با مقتول مشروبات الکلی خوردیم و هر دوی ما حالمان خوب نبود. ساعتی بعد در حالت مستی با هم شوخی کردیم که ناگهان دیدم او چاقویی در د‌ست دارد. حس کردم می‌خواهد مرا بزند. پیش‌دستی کردم و با چاقو ضربه زدم. وقتی خونین روی زمین افتاد، تازه فهمیدم که مرتکب قتل شده‌ام و از ترس فرار کردم. 
به کجا فرار کردی؟
به هر جایی که احساس می‌کردم دست پلیس به من نرسد. مدام از شهری به شهر دیگر می‌رفتم. چند سالی در قزوین بودم و هر وقت احساس می‌کردم پلیس مخفیگاهم را پیدا کرده، خیلی سریع مکانم را تغییر می‌دادم. البته پلیس چند بار به من نزدیک شد، اما هر بار توانستم فرار کنم تا اینکه هفت سال قبل به تهران آمدم. 
در این سال‌ها به چه کاری مشغول بودی؟
هر کاری که دستم می‌آمد. باربری، کارگری، شاگردی، به هر حال دنبال یک لقمه نان بودم که از گرسنگی نمیرم. چون نمی‌توانستم به خانه‌مان برگردم و از کسی درخواست کمک کنم. وقتی به تهران آمدم در رستوران سنتی مشغول شدم و فکر کردم دیگر کسی دنبالم نیست. من فکر کردم آب‌ها از آسیاب افتاده‌است و خیالم راحت شد و حتی ازدواج هم کردم. 
در تهران ازدواج کردی؟
بله، حالا یک دختر شش‌ساله دارم. 
همسرت خبر دارد به جرم قتل فراری بودی؟
نه، چیزی نمی‌دانست. به او نگفتم و همه چیز را پنهان کردم، اما الان او و دختر شش ساله‌ام فهمیده‌اند که من قاتل فراری بودم. 
خبر داشتی عکس‌هایت به عنوان قاتل فراری در روزنامه چاپ شده‌بود؟ 
بله عکس‌هایم را دیده بودم. 
 چه حسی داشتی؟
هر بار ترسیدم، اما باز هم توانستم فرار کنم. فکر می‌کردم بعد از چند سال ماجرا فراموش شده و به همین دلیل هم ازدواج کردم. 
چطوری دستگیر شدی؟ 
همانطور که گفتم غافلگیر شدم. من در این چند سال برای خودم سرآشپز شدم و زندگی‌ام تازه داشت رونق می‌گرفت تا اینکه یکی از آشنا‌ها مرا داخل خیابان دید و حس کارآگاه‌بازی‌اش گل کرد و مرا تعقیب کرد و لو داد. 
الان چه حسی داری؟ 
خیلی پشیمان هستم. امیدوارم خانواده مقتول مرا ببخشند.

برچسب ها: حوادث ، پلیس ، قتل
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار